هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، بیانگر درد عشق و فراق است. شاعر از دل سوخته‌اش می‌گوید که گم شده و نمی‌داند کجا رفته است. او از باد و هوا و تیرهای خطا می‌گوید که همه چیز را از دست داده است. شاعر از طبیب و درمان ناامید است و از جور رقیبان شکایت دارد. در نهایت، او از عشق و سودای خود می‌گوید که بسیاری را به خاک فنا کشانده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد و رنج عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۵۳

آن سرو گل اندام که در زیر قبا رفت
باماش عتابی ست ندانم چه خطا رفت

آه از من بیدل که دل سوخته من
عمری ست که گم گشت و ندانم که کجا رفت

بر باد شد آن جان هوایی که مرا بود
از باد هوا آمد و بر باد هوا رفت

آورد سلامی و ز ما برد پیامی
شامی که شمال آمد و صبحی که صبا رفت

هر تیر که در جعبه ما بود فکندیم
لیکن چه توان کرد که مجموع خطا رفت

ای شمع! بیا تا من و تو زار بگرییم
کز آتش دل دوش چه ها بر سر ما رفت

دیروز طبیبم چو به بالین من آمد
بگریست که این سوخته کارش ز دوا رفت

خون جگر سوخته و آه دل سردم
این تا به سمک بر شد و آن تا به سما رفت

دل در شکن حلقه زلف تو وطن ساخت
بیچاره ندانست که در دام بلا رفت

از جور رقیبان ز درت دور نگردم
تا خلق نگویند که از دست جفا رفت

آنان که حدیث از لب شیرین نشنیدند
فرهاد چه دانند که بر کوه چرا رفت

جان دارم و از باد نسیم تو خریدم
جان گرچه شد از دست ولیکن به بها رفت

تنها نه جلال از غم سودای تو سر باخت
بس سر، که ز سودای تو بر خاک فنا رفت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.