هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عشق نافرجام و گذر عمر است. شاعر از عشقی می‌گوید که با وجود گذشت زمان، درد آن از دلش نرفته است. او از ناامیدی، تنهایی و رنج‌های عشق شکایت می‌کند و اشاره می‌کند که با وجود تمام سختی‌ها، هنوز وفادار مانده است. همچنین، او از بی‌عدالتی‌های معشوق و تأثیر عمیق این رابطه بر زندگی خود می‌نویسد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل موضوعات عمیق عاطفی مانند عشق نافرجام، درد روحی و گذر عمر است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و اندوه نیاز به بلوغ عاطفی دارند.

شمارهٔ ۵۵

رفت عمر و غم عشقش ز دل ریش نرفت
هیچ کاری به مراد دلم از پیش نرفت

آمد و زنده شدم رفت و بر آمد نفسم
نفسی بیش نیامد نفسی بیش نرفت

گر بنالم، من دلسوخته عیبم مکنید
رفت درمانم و دردم ز دل ریش نرفت

سالها خاطر درویش تمنّایی داشت
عمر بگذشت و امید از دل درویش نرفت

از وفا بود که ترکش نگرفتم ورنه
چه ستم بر من از آن شوخ جفاکیش نرفت

گر شدم بی خبر از عشق مدارید عجب
باده عشق که نوشید که از خویش نرفت؟

نوک مژگان تو در چشم من آمد روزی
خون چکانست که از چشم من آن نیش نرفت

خیز ازین در به سلامت سر خود گیر جلال!
سرنهاد آنکه ازین در به سر خویش نرفت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.