۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴

در میان چشم و دل خون اوفتاد
راز ما از پرده بیرون اوفتاد

چشم مستت دلربایی پیشه کرد
فتنه ای در ربع مسکون اوفتاد

پرتوی زد عکس رویت بر فلک
غلغلی در اوج گردون اوفتاد

مرحبا ای جان جانها کز رخت
فال مشتاقان همایون اوفتاد

هر سحر کآید صبا از کوی دوست
همچو غنچه در دلم خون اوفتاد

طرفه می دارم که عشق چون تویی
در دماغ چون منی چون اوفتاد

تا به چشم من درآمد اشک من
از دو چشمم درّ مکنون اوفتاد

حُسن لیلی یک نظر بنمود روی
هر دو کون از چشم مجنون اوفتاد

در سماع از شعر شیرین جلال
هر زمان شوری دگرگون اوفتاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.