۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵

عشق آمد و از سینه من جوش برآورد
گرد از من دل خسته مدهوش برآورد

در گوش گرفتم که دگر مهر نورزم
عشق آمد و این پنبه ام از گوش برآورد

فریاد که آن غمزه افسونگر جادو
یک باره مرا از دل و از هوش برآورد

گشتم به یکی جرعه چنان مست که خمّار
دوشم ز خرابی به سر دوش برآورد

شد رونق بازار همه عطرفروشان
زان غالیه کز طرف بناگوش برآورد

دانی که برآورد مرا از دل و از هوش؟
آن سرو کمربند قباپوش برآورد

تا گشت نبات شکرین تو شکرریز
بگداخت ز غم قند و شکر جوش برآورد

سودای سر زلف و لب لعل تو صد شور
از حلقه رندان قدح نوش برآورد

تا گفت جلال از لب خاموش تو رمزی
غلغل ز صف مردم خاموش برآورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.