۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱

آنان که طالب تو نگشتند جاهلند
و آنها که دل به دست تو دادند عاقلند

در جست و جوی حسن رخت آفتاب و ماه
پیوسته در تردّد و قطع منازلند

یک ره شکنج زلف برافشان خلاص ده
دیوانگان دل شده کاندر سلاسلند

عشّاق ظن مبر که مهر از تو بَر کنند
یا دست و دل ز دامن عشق تو بگسلند

تنها نه من اسیر خم گیسوی توام
خلقی به جست وجوی تو مدهوش و بی دلند

ما غرقه در تموّج دریای بی خودی
وانان چه غم خورند که برطرف ساحلند

در چارسوی محنت و عشق و غم و بلا
امروز سالهاست که با ما معاملند

بردند شاهدان به شمایل دل جلال
فریاد ازین بتان که چه شیرین شمایلند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.