۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۲

عاشقان اوّل قدم بر هر دو عالم می زنند
بعد از آن در کوی عشق از عاشقی دم می زنند

جرعه نوشان بلا را شادمانی در غم است
شادمان آن دل که در وی سکه غم می زنند

تا برآمد از گدایی نام ما در کوی دوست
کوس سلطانی ما در هر دو عالم می زنند

از خیالات رخش تسکین همی یابد دلم
حوریان قدس آبی بر جهنّم می زنند

خاکیان یعنی که خاک آلودگان کوی عشق
چار بالش بر نُهم ایوان اعظم می زنند

عقل کل با عشق می گوید که بر من رحم کن
زورمندان پنجه با افتادگان کم می زنند

شیخ در محراب و ما را سجده ابروی دوست
هر گروهی پشت و پیش قبله ای خم می زنند

خیل مژگانم دو صف آراسته بر روی هم
ریزش خون می شود هر دم که بر هم می زنند

دل چو جان می رفت جامه بر تن خود چاک زد
جامه ها را چاک اندر روز ماتم می زنند

قدسیان هر دم ز سیلابِ سرشک دیده ام
طیلسان خویش را در آب زمزم می زنند

ساکنان آستان عشق مانند جلال
از فراغت پشت پا بر ملکت جم می زنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.