۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶

گر از لعل تو کام جان برآید
بر ما کار جان آسان برآید

عذار تو گلی بالات سروی ست
که گرد باغ ناگاهان برآید

ز خجلت گل ز بستان برنیاید
ولیکن سرو از بستان برآید

بیا تدبیر آب چشم من کن
وگرنه در جهان طوفان برآید

شبی خواهم که پنهان پیشم آیی
ولی خورشید کی پنهان برآید

لبت جانست و خطّت مور ما را
نمی باید که مور از جان برآید

جلال! اوصاف لعل او فرو خوان
که شور از مجلس مستان برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.