هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که با وجود وفاداری و تلاش بسیار، هرگز به وصال معشوق نرسیده است. شاعر از ناکامی‌ها، بی‌وفایی‌ها و نرسیدن به آرزوهایش سخن می‌گوید و از درد عشق و محرومیت می‌نالد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است برای آن‌ها مناسب نباشد. همچنین، بیان درد و رنج و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۳۰

دردمندی ز تو هرگز به دوایی نرسید
بی نوایی ز تو هرگز به نوایی نرسید

صرف کردم به وفای تو همه عمر و به من
در همه عمر ز تو بوی وفایی نرسید

بود امّید که این کار به جایی برسد
سعی بسیار بکردیم و به جایی نرسید

از زکات تو رسیده است نصیبی ای شاه
به همه خلق، ولی بخش گدایی نرسید

خسرو ار کام دل از شکر شیرین برداشت
لب فرهاد به بوسیدن پایی نرسید

هرگز از خوان نکویی تو اندر همه عمر
به گدایان در خانه صلایی نرسید

خود نگویی تو که سر منزل جانبازان است
کس نیامد که به شمشیر قضایی نرسید

در مقامی که دو عالم به جوی کس نخرد
نیم جایی چه عجب گر به بهایی نرسید

همچو غنچه دل تنگم ز هوایش خون شد
وز گلستان رُخَش باد صبایی نرسید

حالت درد گرفتار بلا کی داند
هر که را بر سر ازین درد بلایی نرسید

حبّذا از دل شوریده پُر درد جلال
که به درد تو بمرد و به دوایی نرسید
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.