هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و درد دوری معشوق میگوید. او از شبهای بیقراری و اشکهایش سخن میگوید و بیان میکند که عشق برایش از دنیا و آخرت مهمتر است. شاعر از معشوق میخواهد که به او لطف کند و از سرزنشهایش دست بردارد. همچنین، او به تجلی معشوق و تأثیر آن بر وجودش اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۳۳
هر شبی بر خاک کویت جای سازم تا سحر
نطع خاکم زیر پهلو ، آستانم زیر سر
آفتابی و ز تو ما چون ذرّه رسوا می شویم
سایه از ما بر مدار و پرده ما را مدر
دوش شمعم کرد دلسوزی گه بر بالین من
ایستاده اشک می بارید تا وقت سحر
دوست است از هر دو عالم مقصد و مقصود ما
عاشقان را دنیی و عقبی نیاید در نظر
کس نمی آید به چشمم کآردم آبی به روی
جز سرشک خویشتن و آن هم به صد خون جگر
ای که دایم دردمندان را ملامت می کنی
لطف کن ما را به خود بگذار و از ما در گذر
تو کجا در وهم گنجی کز تجلّی رخت
طایر اوهام را یک سر بسوزد بال و پر
چون به بویت روز حشر از خاک برخیزد جلال
مست سودای تو باشد وز دو عالم بی خبر
نطع خاکم زیر پهلو ، آستانم زیر سر
آفتابی و ز تو ما چون ذرّه رسوا می شویم
سایه از ما بر مدار و پرده ما را مدر
دوش شمعم کرد دلسوزی گه بر بالین من
ایستاده اشک می بارید تا وقت سحر
دوست است از هر دو عالم مقصد و مقصود ما
عاشقان را دنیی و عقبی نیاید در نظر
کس نمی آید به چشمم کآردم آبی به روی
جز سرشک خویشتن و آن هم به صد خون جگر
ای که دایم دردمندان را ملامت می کنی
لطف کن ما را به خود بگذار و از ما در گذر
تو کجا در وهم گنجی کز تجلّی رخت
طایر اوهام را یک سر بسوزد بال و پر
چون به بویت روز حشر از خاک برخیزد جلال
مست سودای تو باشد وز دو عالم بی خبر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.