هوش مصنوعی: این غزل عاشقانه از جلال، درد و سوز عشق را بیان می‌کند. شاعر از عشق به معشوقی می‌گوید که زلف‌های سیاهش مانند چاهی تار و دلگیر است و عقل و تدبیرش را از او گرفته است. او از بخت بد و تقدیر ناعادلانه شکایت دارد و می‌گوید که حتی فلک نیز سودای معشوق را در سر دارد. شاعر در نهایت به جلال خطاب می‌کند که از بخت خود کامی ندیده و خوابش جز غم تعبیری ندارد.
رده سنی: 16+ متن شامل مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۳۸

سیه چاهی ست زلفت تار و دلگیر
در او دیوانگان بسته به زنجیر

بشد تدبیر و عقل و رایم از دست
چه تدبیر ای مسلمانان، چه تدبیر!

من و جان دادن اندر جُست و جویش
چو یاور نیست بخت از من، چه تقصیر

غزل چون می نویسم از سر سوز
همی سوزد قلم هنگام تحریر

تو از ما فارغ و ما در تک و پوی
چه چاره چون چنین رفته ست تقدیر

چگونه دیده بر دوزم ز رویت
وگر خود می زنی بر دیده ام تیر

ربودی عقل و جان و صبر و هوشم
وگر خواهی حساب اکنون ز سر گیر

فلک را هست سودای تو در سر
چو سودای جوانی در سر پیر

جلال! از بخت خود، کامی ندیدی
که خوابت را به جز غم نیست تعبیر
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.