۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۱

می دهم جان ز پی لعل زمرّد پوشش
گرچه حاصل نشود کام به سعی و کوشش

چشم مستش که به هر غمزه بریزد خونی
گو بخور خون من خسته که بادا نوشش

تا چه لطف است، در آن شکل و شمایل که شده ست
دیده حیران و خرد واله و جان مدهوشش

تو سکون از دل سودازده من مَطَلب
کاین نه دیگی ست که هرگز بنشیند جوشش

غمزه اش هر نفسی خون دلم می ریزد
باز جان می دهدم لعل لب خاموشش

باچنین صورت زیبا و قد و خد که تراست
گر ملک پیش تو آید ببری از هوشش

دیگرش پند کسان جای نگیرد در گوش
هر که آکنده شد از پنبه غفلت گوشش

سر که دارم چو به پای تو فدا خواهد شد
من دلسوخته تا چند کشم بر دوشش

ای جلال! ار سر زلفش به کف آری روزی
یک سر موی به ملک دو جهان مفروشش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.