هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، از عشق و دلدادگی خود به معشوق می‌گوید و از رنج‌ها و فداکاری‌هایش در این راه سخن می‌راند. او زیبایی‌های معشوق را توصیف می‌کند و بیان می‌کند که حتی پادشاهان نیز در برابر جمال او هوش از دست می‌دهند. شاعر از بی‌قراری و سودازدگی خود می‌گوید و آرزو می‌کند که روزی بتواند به معشوق برسد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های ادبی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات نیاز دارد.

شمارهٔ ۱۵۱

می دهم جان ز پی لعل زمرّد پوشش
گرچه حاصل نشود کام به سعی و کوشش

چشم مستش که به هر غمزه بریزد خونی
گو بخور خون من خسته که بادا نوشش

تا چه لطف است، در آن شکل و شمایل که شده ست
دیده حیران و خرد واله و جان مدهوشش

تو سکون از دل سودازده من مَطَلب
کاین نه دیگی ست که هرگز بنشیند جوشش

غمزه اش هر نفسی خون دلم می ریزد
باز جان می دهدم لعل لب خاموشش

باچنین صورت زیبا و قد و خد که تراست
گر ملک پیش تو آید ببری از هوشش

دیگرش پند کسان جای نگیرد در گوش
هر که آکنده شد از پنبه غفلت گوشش

سر که دارم چو به پای تو فدا خواهد شد
من دلسوخته تا چند کشم بر دوشش

ای جلال! ار سر زلفش به کف آری روزی
یک سر موی به ملک دو جهان مفروشش
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.