هوش مصنوعی: شاعر در این متن به توصیف زیبایی‌های طبیعت و معشوق می‌پردازد و از احساسات عاشقانه و مستی ناشی از وصال سخن می‌گوید. او از دیدن معشوق چنان شگفت‌زده می‌شود که از پای می‌افتد و هوش از سرش می‌پرد. معشوق با لطف او را از خاک برمی‌دارد و در آغوش می‌گیرد. شاعر در این وصال چنان غرق می‌شود که دنیا و دین را فراموش می‌کند و در پایان، از مخالفت شیخ با نوشیدن می در زمان گل‌ها انتقاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'فراموشی دین و دنیا' و 'مستی' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۵۶

گل خودروی و شمشاد قصب پوش
در آمد شاد و خندان از درم دوش

نقاب مشک بو بگشاده از ماه
کمند عنبرین افکنده بر دوش

ز بند پرنیان آزاده سَروش
ولی دربند هندویی زره پوش

نمی دانم چه در گوشش همی گفت
که حاجب بُرده بودش سر سوی گوش

چو من لطف سراپایش بدیدم
در افتادم ز پای و رفتم از هوش

مرا چون دید بر خاک اوفتاده
به بوی وصل او سرمست و مدهوش

به صد لطفم ز روی خاک بر داشت
کشید از یکدلی تنگم در آغوش

چنان مستغرق وصلش شدم من
که کردم دین و دنیا را فراموش

مرا گویند چون دیدی وصالش
جلال از دست غم من بعد مخروش

ولی چون گل برون آید ز غنچه
کجا بلبل تواند بود خاموش

چو وقت گل ز مَی منعت کند شیخ
ز می بنیوش و پند شیخ منیوش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.