۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۸

به سر طواف کنم بر در شراب فروش
که حلقه در این کعبه کرده ام در گوش

ز جام باده اگر یافتم حیات ابد
عجب مدار که آب حیات کردم نوش

ندانم این مَی ناب از کدام میکده بود
که عاشقان همه مستند و عارفان مدهوش

چنان ز بزم طرب برکشیم نعره شوق
که در حظیره قدس اوفتد غریو و خروش

از آن زمان که سر من گران شد از مَی عشق
همیشه غاشیه سر همی کشم بر دوش

به عهد حُسن تو از عاشقان فغان برخاست
به دور گل ننشینند بلبلان خاموش

مکن ملامت مستان عشق ای هشیار!
ببین که پرده خود می درند پرده بپوش

به جان همی خرم آیین و رسم رندان را
خلاف شیوه آن زاهدان زرق فروش

اگر جلال بنالد ز شوق معذور است
که هر چه بر سر آتش بود بر آرد جوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.