هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و سوز دل خود می‌گوید و خود را به شمع تشبیه می‌کند که در راه عشق می‌سوزد. او از تنهایی و بی‌کسی شکایت دارد و آرزو می‌کند که صبا (باد) به دیدارش بیاید. شاعر همچنین به بزم‌های عاشقانه و رندان اشاره می‌کند و تأکید می‌کند که بدون سوز عشق، زنده نمی‌ماند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر وجود دارد که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به رندان و بزم‌های شبانه ممکن است مناسب سنین پایین نباشد.

شمارهٔ ۱۶۱

آتش دل چند سوزد رشته جانم چو شمع؟
ای صبا! تشریف ده تاجان برافشانم چو شمع

راز من چون شمع روشن گشت در هر محفلی
بس که سیل آتشین از دیده می رانم چو شمع

دارم امشب گرمیی در سر که ننشینم ز پای
تا سراپای وجود خود نسوزانم چو شمع

هر شبم تا صبحدم آتش به سر بر می رود
و آب حسرت می رود از رخ به دامانم چو شمع

یک زمان میرم زمانی خانه را روشن کنم
تا به جان کندن شبی را روز گردانم چو شمع

نیست دلسوزی که بر بالین من گرید دمی
در شب تنهایی ار بر لب رسد جانم چو شمع

گر سرم از دست خواهد رفت ننشینم ز پای
تا ترا در بزم خود یک دم بننشانم چو شمع

قدسیان آیند پیرامون کویم در طواف
گر شبی از نور خود بفروزی ایوانم چو شمع

ناصحم گوید نیاری برد جان از سوز عشق
گرنه سوز عشق باشد زنده کی مانم چو شمع

هر سحرگاهی چه آیم سوی مسجد چون جلال
من که هر شامی حریف بزم رندانم چو شمع
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.