۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۲

ما بریدیم به دوران تو از کام طمع
هر که شد پخته دوران نبود خام طمع

از لب لعل تو دندان طمع برکندیم
کام چون نیست بریدیم به ناکام طمع

تو گدایی که دل از هر دو جهان می خواهی
از گدایان نتوان داشتن انعام طمع

به تو ز آغاز طمع کردم از آن خوار شدم
بکند خوار کسان را به سرانجام طمع

دیده تا چشم تو بیند نکند خواب خیال
دل که زلفت طلبد کی کند آرام طمع

سایه واگیری و بویی نفرستی هرگز
پس چه دارم به تو ای سرو گل اندام طمع

دوست را از من دل خسته جدا کرد ایّام
ای دریغا نه چنین بود ز ا یام طمع

عافیت نیست در آن کوی که خمّارانند
نیک نامی مکن از مردم بدنام طمع

ای طبیب! از سر بیمار مرو تا فردا
نیست امروز به تیمار تو تا شام طمع

از طمع بود که در دام غم افتاد جلال
از هوا مرغ درآرد به سوی دام طمع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.