۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۸

اگرچه روز و شبم با تو در خیال خیال
مرا خیال وصالت بِهْ از وصال خیال

اگر خیال آن بود که فرق کنند
میان موی و میانت، زهی خیال خیال

از آن خیال تو مالند چون مرا بر روی
که دیده دست بشوید ز روی مال خیال

تن ضعیف من از هجر بر نهالی درد
کشیده از اثر ضعف چون نهال خیال

ز اشک آب گرفته است رودخانه چشم
چنان که وهم نیابد درو مجال خیال

خیال تو ز خیال جلال بود خیال
مبین خیال جلال و مگر جلال خیال

مکن حدیث کمال و خیال بازی او
ورا خیال کمال و مرا کمال خیال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.