هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از تجربه عرفانی و عاشقانه خود سخن میگوید. او در جستجوی معشوق و وصال با او، به درک عمیقی از عشق و وجود میرسد. در این سفر معنوی، او کفر و ایمان، درد و درمان، و خودی و بیخودی را یکی مییابد. زیبایی معشوق را فراتر از وصف انسانی میداند و در نهایت، گنج حقیقی را در درون خود کشف میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۷۶
دوش جان را در فضای کوی جانان یافتم
کوی او را از صفا جولانگه جان یافتم
بر سر آن کوی او نعره زنان چون جان خویش
جان مشتاقان جان را من فراوان یافتم
چون عروج عشق کردم در سماوات ضمیر
پای خود بر تارک گردون گردان یافتم
چون دل من در حریم کوی وصلت پا نهاد
اندر آن کو کفر و ایمان هر دو یکسان یافتم
دامن مطلوب چون بگرفت دست همّتم
هر دو عالم در یکی گوی گریبان یافتم
دوست برقع باز کرد و من بدیدم روی او
حسن او را ماورای وصف انسان یافتم
گرچه راه او سراسر خار اندر خار بود
عارض او را گلستان در گلستان یافتم
جامی از دستش بنوشیدم چنان از خود شدم
خویش را در بی خودی خویش پنهان یافتم
ای که دایم طالب داروی دردی از طبیب
ترک دارو کن که دردش عین درمان یافتم
با وجود سر ترا سامان نباشد، زانکه من
چون قدم بر سر زدم آنگاه سامان یافتم
ای جلال! از کان دل جوهر چه می جویی که من
قیمتی جوهر که جستم اندر آن کان یافتم
تو کلید گنج را در آستین خویش جوی
کآنچه من می جستم اندر زیر دامان یافتم
کوی او را از صفا جولانگه جان یافتم
بر سر آن کوی او نعره زنان چون جان خویش
جان مشتاقان جان را من فراوان یافتم
چون عروج عشق کردم در سماوات ضمیر
پای خود بر تارک گردون گردان یافتم
چون دل من در حریم کوی وصلت پا نهاد
اندر آن کو کفر و ایمان هر دو یکسان یافتم
دامن مطلوب چون بگرفت دست همّتم
هر دو عالم در یکی گوی گریبان یافتم
دوست برقع باز کرد و من بدیدم روی او
حسن او را ماورای وصف انسان یافتم
گرچه راه او سراسر خار اندر خار بود
عارض او را گلستان در گلستان یافتم
جامی از دستش بنوشیدم چنان از خود شدم
خویش را در بی خودی خویش پنهان یافتم
ای که دایم طالب داروی دردی از طبیب
ترک دارو کن که دردش عین درمان یافتم
با وجود سر ترا سامان نباشد، زانکه من
چون قدم بر سر زدم آنگاه سامان یافتم
ای جلال! از کان دل جوهر چه می جویی که من
قیمتی جوهر که جستم اندر آن کان یافتم
تو کلید گنج را در آستین خویش جوی
کآنچه من می جستم اندر زیر دامان یافتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.