۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۷

به جز ذکر لبت کاری ندارم
به یادت عمر شیرین می گذارم

چو چشم ناتوانت ناتوانم
چو زلف بی قرارت بی قرارم

ز دیده خون دل تا کی فشانم
ز مژگان سیل خون تا چند بارم

اگر روزی ببینی زاری من
کنی هم رحمتی بر حال زارم

اگر چه دشمن جان و دلی تو
ز جان و دل هنوزت دوست دارم

ز چشمم اختر افشانی عجب نیست
که شب تا روز اختر می شمارم

درین وادی که گرد از من برآید
مگر سوی تو باد آرد غبارم

اگر صد نوبت از پیشم برانی
به الطافت هنوز امّیدوارم

جلال خسته را دادی امیدی
کنون عمری ست تا در انتظارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.