۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹

گرچه غریق بحر مضایق چو لنگرم
آخر دلی وسیع چو بحری ست در برم

چون بحر اگر چه نیست به جز باد در کفم
از گوهر نسفته چو دریا توانگرم

من صافی اندرون و حریفان دور ما
خونم همی خورند به دستان که ساغرم

از سوز سینه دامن عودی آسمان
دود دلم گرفته تو گویی که مجمرم

چون تیغ اگر برهنه ام از جور روزگار
زانم زبان دراز که پاکیزه گوهرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.