۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۷

ساقی بده به باده خلاصم ز چنگ غم
بنمای رنگ شادی و بزدای زنگ غم

سرخاب شیر گیر بیاور که پرکند
میدان ز خون لعل چو آید به جنگ غم

سرهنگ روزگار به صد لعب هر زمان
در گردن دلم فکند پالهنگ غم

پیش آر آبگینه شادی که روزگار
بشکست آبگینه دل را به سنگ غم

ای غافل زمانه! مبر بیش ازین خیال
دل را اسیر و خسته مگردان به چنگ غم

از جام آفتاب برافروز مشعلی
در دل که هست خانه تاریک و تنگ غم

رویم هر آنکه بدید بدانست حال من
کز چهره ام معاینه پیداست رنگ غم

بردار جام باده که در دست تو ای جلال
دریای شادی است چه باک از نهنگ غم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.