۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۸

از دوری کنار تو هستم میان غم
گم گشته بی چراغ رخت در جهان غم

شاد است با غمت دل من آن چنان که او
سوگند راست می نخورد جز به جان غم

تا از سرای وصل تو چون حلقه بر درم
کی بر توان گرفت سر از آستان غم

دارم من آرزوی کناری از آن میان
جان در کنار غصّه و دل در میان غم

ای یار شادکام که فارغ نشسته ای
از گفت و گوی غصّه و سود و زیان غم

بر صف عاشقان بگذر تا که بشنوی
از عاشقان سوخته دل داستان غم

خرّم دل جلال که بعد از هزار سال
در وی ز درد دوست بیابی نشان غم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.