۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۲

ای قامت تو سرو روانم
بی تو روان است از تن روانم

خواهم که از تو خواهم امانی
لیکن فراقت ندهد امانم

گفتم که رازم پنهان بماند
پیدا شد از اشک راز نهانم

جانم ز لعلت نادیده کامی
چشمت چرا شد در خون جانم

پایی فروکوب تا سر ببازم
دستی برافشان تا جان فشانم

چون دستبوسی راهم ندادی
باری مکن دور از آستانم

بلبل که بر گل دستان سراید
با او به دستان همداستانم

همچون جلال از دریای معنی
در وصف لعلت دُر می چکانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.