۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۴

هر شام شمع چرخ ز طارم درافکنم
وز آه تیره دود به عالم درافکنم

از چهره گه فشانم بر جان زار خود
چرخ کبودپوش به ماتم درافکنم

روزی ز تاب ذرّه به یک منجنیق آه
نُه قلعه فلک همه از هم درافکنم

یک دم برآورم چو دم صبح و چرخ را
هر مشعله که هست به طارم درافکنم

مغز زمانه جوش زند هر شبی چو من
در ساغر ضمیر می غم درافکنم

از سوز من بسوزد و خاکستری می شود
گر آتشی ز دل به جهنّم درافکنم

گر تخت و مُ لک جم همگی زان من شود
ترسم ز دست بخت که خاتم درافکنم

دردی و مرهمی اگر افتد به دست دل
دردم به دل ماند و مرهم درافکنم

از گریه جلال درآید به موج خون
گر قطره ای به دیده قلزم درافکنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.