۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۶

دارم غم نهانی و پیدا نمی کنم
با کس حکایت دل شیدا نمی کنم

دی ماه را به روی تو تشبیه کرده ام
و امروز سر ز شرم به بالا نمی کنم

آخر تو بازده به کرَم جانِ زار من
گیرم که من ز شرم تقاضا نمی کنم

خود دانی این قدر که دل ما تو برده ای
گیرم که من به روی تو پیدا نمی کنم

در دل به جز هوای ترا ره نمی دهم
در سر به جز خیال ترا جا نمی کنم

دیده به قصد خون دلم سعی می کند
من قصد خون خویش به عمدا نمی کنم

تا کرده ام تفرّج بستان عارضت
دیگر به هیچ باغ تماشا نمی کنم

بحر از کجا و چشم گهربارم از کجا
من قطره را مساوی دریا نمی کنم

تا دیدم از هوای رخت گریه جلال
دیگر حدیث ماه و ثریّا نمی کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.