هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و فراق یار خود میگوید و از بیتابی و جنونی که در نبود معشوق به او دست داده است. او از نگاه تشنهاش به یار و آرزوی دیدارش سخن میگوید و از روزگاری که بر او سخت میگذرد شکایت میکند. شاعر خود را مانند پروانهای میداند که در آتش عشق معشوق میسوزد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک یا مناسب نباشد. همچنین استفاده از استعارههای شعری مانند 'تشنه به خون' و 'سوختن در آتش عشق' نیاز به سطحی از بلوغ ذهنی و عاطفی دارد.
شمارهٔ ۲۰۷
در هجر تو زین گونه که بی صبر و سکونم
دادند همه خلق گواهی به جنونم
یاران ز من دل شده پرسند که چونی؟
من بیخودم از خود خبرم نیست که چونم
خواهم که به چنگ آورم آن زلف نگونسار
اینست که یاری ندهد بخت نگونم
بر من گذری کن که به دیدار جمالت
ز اندازه برون است تمنّای درونم
ناخورده یکی جرعه ز سرچشمه نُوشَت
چشم تو چرا گشت چنین تشنه به خونم
دل درشکن زلف پریشان تو بستم
زیرا نه قرار است ازین پس نه سکونم
هر ظلم که بتواند و هر جور که باشد
با من کند ایّام که دیوار زبونم
پروانه رخسار چو شمع تو جلال است
چون سوختی از چشم مینداز کنونم
دادند همه خلق گواهی به جنونم
یاران ز من دل شده پرسند که چونی؟
من بیخودم از خود خبرم نیست که چونم
خواهم که به چنگ آورم آن زلف نگونسار
اینست که یاری ندهد بخت نگونم
بر من گذری کن که به دیدار جمالت
ز اندازه برون است تمنّای درونم
ناخورده یکی جرعه ز سرچشمه نُوشَت
چشم تو چرا گشت چنین تشنه به خونم
دل درشکن زلف پریشان تو بستم
زیرا نه قرار است ازین پس نه سکونم
هر ظلم که بتواند و هر جور که باشد
با من کند ایّام که دیوار زبونم
پروانه رخسار چو شمع تو جلال است
چون سوختی از چشم مینداز کنونم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.