۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۶

سحر چون غنچه بگشاید گریبان
بیا بشنو خروش عندلیبان

خروش بلبلان تیغ در چنگ
چنان کز منبر آواز خطیبان

برآید سرو خوش چون گل درآید
خوش است آزادگان را با غریبان

چه خوش باشد که بنشینند در باغ
به پای گل حبیبان با حبیبان

من از دانش نفورم وز ادب دور
کجا سودم کند پند ادیبان

قدح در دور ما بر خاک ریزند
نصیب ما فدای بی نصیبان

مرا دردی که دارم از تو در دل
دریغ آید که گویم باطبیبان

جلال آن کز حبیبش ناگزیر است
بباید بردنش جور رقیبان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.