هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از عشق بیپایان و دیوانگی ناشی از آن سخن میگوید. شاعر بیان میکند که عشق مانند دریایی بیکران است و بازگشت از آن ممکن نیست. همچنین، او اشاره میکند که عاقلان در کوی معشوق دیوانه میشوند و بازگشت از این راه غیرممکن است. شاعر تأکید میکند که هرگز دوست را ترک نخواهد کرد و از حرف دشمنان پیروی نمیکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم فلسفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۲۲۴
از سر کوی تو با دل باز نتوان آمدن
بل کز آن منزل به منزل باز نتوان آمدن
عشق دریای ست کآن را نیست پایانی پدید
از چنین دریا به ساحل باز نتوان آمدن
عاقلان از کوی او دیوانه می گردند باز
زان که از میخانه عاقل باز نتوان آمدن
زلف او چون می نهد دیوانگان را سلسله
همچو مجنون از سلاسل باز نتوان آمدن
از پی دل سالها شد تا درین کوی آمدیم
وین زمان بی جان و بی دل باز نتوان آمدن
من به قول دشمنان هرگز نگویم ترک دوست
کز چنین حقّی به باطل باز نتوان آمدن
خلق گویندم کزین بی حاصلی باز آ جلال
تا نگردد کام حاصل باز نتوان آمدن
بل کز آن منزل به منزل باز نتوان آمدن
عشق دریای ست کآن را نیست پایانی پدید
از چنین دریا به ساحل باز نتوان آمدن
عاقلان از کوی او دیوانه می گردند باز
زان که از میخانه عاقل باز نتوان آمدن
زلف او چون می نهد دیوانگان را سلسله
همچو مجنون از سلاسل باز نتوان آمدن
از پی دل سالها شد تا درین کوی آمدیم
وین زمان بی جان و بی دل باز نتوان آمدن
من به قول دشمنان هرگز نگویم ترک دوست
کز چنین حقّی به باطل باز نتوان آمدن
خلق گویندم کزین بی حاصلی باز آ جلال
تا نگردد کام حاصل باز نتوان آمدن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.