۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۵

درد تو در سینه دارم دم نمی یارم زدن
آه کز درد تو آهی هم نمی یارم زدن

هر سحر تا شب ز زانو سر نمی یارم گرفت
دیده شبها تا سحر بر هم نمی یارم زدن

جانم آمد بر لب، امّا لب نمی یارم گشود
دل ز غم خون گشت، لیکن دم نمی یارم زدن

سر نمی یارم کشید از طرّه عیّار او
پنجه با سر فتنه عالم نمی یارم زدن

با که گویم درد خود کز دست این نامحرمان
یک نفس با همدمی محرم نمی یارم زدن

گریه ام دایم ز شادی برنمی آید، ولی
خنده ای هرگز ز دست غم نمی یارم زدن

عالم از نوروز خرّم شد ولی زانم چه سود
من که در عالم دمی خرّم نمی یارم زدن

بی لب لعلت دلم ریش است مانند جلال
ناله ای زین ریش بی مرهم نمی یارم زدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.