هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر درد و رنج شاعر از عشق نافرجام و بیوفایی معشوق است. شاعر از جور و ستم معشوق شکایت کرده و دلبستگی و اسارت خود را در زلف و غمزههای او توصیف میکند. همچنین، او به تفاوت میان دل پاک خود و دل سنگین معشوق اشاره کرده و بیتابی خود را در فراق معشوق بیان میدارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانهای است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۲۳۱
چند خوری خون دلم، چیست ترا با دل من؟
چند کشم جور و ستم، وا دل من وا دل من
زلف تو دل می طلبد از من بیدل به چه روی
غمزه غارتگر تو بُرْد به یغما دل من
خسته دل غم زده ام تنگ تر است از دهنت
تا دهن تنگ ترا کرد تمنّا دل من
خیل خیالت چو کند بر دل غمدیده گذر
دامن گوهر دهدش دیده دریا دل من
تا نرسد چشم بدان آتش رخسار ترا
بادِ سپندی بر آن عارض زیبا دل من
هر شکن از زلف تو شد مسکن و مأوای دلی
بسته زلف سیهت نیست به تنها دل من
شیشه صاف است دلم سنگ سیاه است دلت
فرق ببین چند بود از دل تو تا دل من
گر چه به نادیدن من هست شکیبا دل تو
لیک به نادیدن تو نیست شکیبا دل من
منع کنندم که جلال از پی دل چند روی
باز گذارید مرا بهر خدا با دل من
چند کشم جور و ستم، وا دل من وا دل من
زلف تو دل می طلبد از من بیدل به چه روی
غمزه غارتگر تو بُرْد به یغما دل من
خسته دل غم زده ام تنگ تر است از دهنت
تا دهن تنگ ترا کرد تمنّا دل من
خیل خیالت چو کند بر دل غمدیده گذر
دامن گوهر دهدش دیده دریا دل من
تا نرسد چشم بدان آتش رخسار ترا
بادِ سپندی بر آن عارض زیبا دل من
هر شکن از زلف تو شد مسکن و مأوای دلی
بسته زلف سیهت نیست به تنها دل من
شیشه صاف است دلم سنگ سیاه است دلت
فرق ببین چند بود از دل تو تا دل من
گر چه به نادیدن من هست شکیبا دل تو
لیک به نادیدن تو نیست شکیبا دل من
منع کنندم که جلال از پی دل چند روی
باز گذارید مرا بهر خدا با دل من
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.