۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۱

ای سهی قدّ ترا سرو و صنوبر بنده ای
عالمی حُسن ترا چاکر و چاکر بنده ای

نرگس شوخ ترا جادوی کشمیر غلام
سحر ابروی ترا مانی و آزر بنده ای

ای سر زلف ترا سنبل رعنا خادم
وی رخ خوب ترا لاله احمر بنده ای

بسته در زلف دل خلقی و چشمت بیمار
بهر خسته بکن آزاد سراسر بنده ای

نرگس مست ترا سنبل رعنا خادم
سرو آزاد ترا همچو صنوبر بنده ای

بوسه ای دادی و گفتی که بده جان عزیز
با کس این نرخ نکرده ست مقرّر بنده ای

هست گیسو و رخ و نرگس جادوی ترا
سنبلش خادم و گل چاکر و عبهر بنده ای

خلقی از ناز تو مُردند و ترا خود غم نیست
آری از مردن خر غم نخورد خر بنده ای

گفته بودی که چه بی مهر و وفای است جلال
به وفای تو که اینها نبود در بنده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.