۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۰

بیاور ای بت ساقی شراب دوشینه
بزن برآتشم امروز آب دوشینه

چه عزم بود که دیشب برفتی از بر ما
چه بود راست بگو آن شتاب دوشینه

کجا به خواب رود بی تو چشم من امشب
که در کنار تو خوش بود خواب دوشینه

هزار شمع نهادیم و خانه تاریک است
چو نور می ندهد ماهتاب دوشینه

همان سرشک و همان دل بجاست تا دانی
که حاضر است شراب و کباب دوشینه

غلام خویشتنم خوانده ای به مستی دوش
سرم ز چرخ گذشت از خطاب دوشینه

مده شراب به ما امشب ای ندیم که ما
هنوز بی خبریم از شراب دوشینه

معاشران همه هشیار گشته اند و جلال
هنوز بی خود و مست و خراب دوشینه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.