۲۳۳ بار خوانده شده
ز جوش عاشقان گرم است بزم آن شاه خوبان را
که میباشد نمودی با رعیت پادشاهان را
ز ابروی تو زخم کاریی دارم به قصد من
مده دیگر به زهر چشم آب آن تیر مژگان را
ز هم بگشای لب وز لطف حرفی گوی با عاشق
توان زد تا به کی بر درج گوهر قفل مرجان را
کسی قدر سخنهای تو را چون من نمیداند
کجا هر کس شناسد قدر گوهرهای غلطان را
به زنّار سر زلف تو قائم کردهام ایمان
مفرما هجر از این بیشم مکش کافر مسلمان را
می زهد ریا قصاب تا کی میتوان خوردن
به جام صبح گاهی یاد میکن میپرستان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
که میباشد نمودی با رعیت پادشاهان را
ز ابروی تو زخم کاریی دارم به قصد من
مده دیگر به زهر چشم آب آن تیر مژگان را
ز هم بگشای لب وز لطف حرفی گوی با عاشق
توان زد تا به کی بر درج گوهر قفل مرجان را
کسی قدر سخنهای تو را چون من نمیداند
کجا هر کس شناسد قدر گوهرهای غلطان را
به زنّار سر زلف تو قائم کردهام ایمان
مفرما هجر از این بیشم مکش کافر مسلمان را
می زهد ریا قصاب تا کی میتوان خوردن
به جام صبح گاهی یاد میکن میپرستان را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.