۲۶۱ بار خوانده شده
بکش از رخ نقاب و بر فروزان عارض گل را
بیا یکسر بسوزان زآتش گل بال بلبل را
به رنگآمیزی زلف و رخت صد آفرین کردم
که پیچیده است گرد دسته گل تار سنبل را
اگر خواهی رهانی مو به مو جمعیت دلها
به قربان سرت گردم پریشان ساز کاکل را
کسی سر از خط پیچیدهاش بیرون نمیآرد
بغیر از دل کزو بگرفته سرمشق ترسل را
نمیدانم چه میخواهد ز من مژگان خونریزش
که تیر روی ترکش میکند تیر تغافل را
نکویی با بدان کردن در این عالم بدان ماند
که دور از آب سازند اهل بینش چشمه پل را
تلاش بیش و کم قصاب کردن نیست کار تو
مده تا میتوان از دست دامان توکل را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بیا یکسر بسوزان زآتش گل بال بلبل را
به رنگآمیزی زلف و رخت صد آفرین کردم
که پیچیده است گرد دسته گل تار سنبل را
اگر خواهی رهانی مو به مو جمعیت دلها
به قربان سرت گردم پریشان ساز کاکل را
کسی سر از خط پیچیدهاش بیرون نمیآرد
بغیر از دل کزو بگرفته سرمشق ترسل را
نمیدانم چه میخواهد ز من مژگان خونریزش
که تیر روی ترکش میکند تیر تغافل را
نکویی با بدان کردن در این عالم بدان ماند
که دور از آب سازند اهل بینش چشمه پل را
تلاش بیش و کم قصاب کردن نیست کار تو
مده تا میتوان از دست دامان توکل را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.