هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از حالت حیرانی و سردرگمی خود میگوید و از احساساتی مانند جدایی از جان، شگفتی، تنهایی، و انتظار دردناک سخن میگوید. او از بیقراری، گریه و سوختن تا سحر، و نالههای بیپاسخ شکوه میکند و خود را همچون قربانی در انتظار میبیند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه همراه با احساسات شدید و اندوه است که درک آن برای سنین پایینتر ممکن است دشوار باشد.
شمارهٔ ۲۱
چند روزی شد که حیرانم نمیدانم چرا
رفت بیرون از بدن جانم نمیدانم چرا
در شگفت استم که همچون صبح بیخود دمبهدم
چاک میگردد گریبانم نمیدانم چرا
گشتهام با آنکه چون ماهی شناور در سرشک
در میان آب بریانم نمیدانم چرا
بدتر از این آنکه چون شب شد نمیگردد دمی
آشنا مژگان به مژگانم نمیدانم چرا
وین از آن بدتر که در هر جا نشستم همچو شمع
تا سحر گریان و سوزانم نمیدانم چرا
نه همآوازی که گویم شرح دل نه همدمی
همچو نی هر لحظه نالانم نمیدانم چرا
گوسفند او منم قصاب در این انتظار
مینماید دیر قربانم نمیدانم چرا
رفت بیرون از بدن جانم نمیدانم چرا
در شگفت استم که همچون صبح بیخود دمبهدم
چاک میگردد گریبانم نمیدانم چرا
گشتهام با آنکه چون ماهی شناور در سرشک
در میان آب بریانم نمیدانم چرا
بدتر از این آنکه چون شب شد نمیگردد دمی
آشنا مژگان به مژگانم نمیدانم چرا
وین از آن بدتر که در هر جا نشستم همچو شمع
تا سحر گریان و سوزانم نمیدانم چرا
نه همآوازی که گویم شرح دل نه همدمی
همچو نی هر لحظه نالانم نمیدانم چرا
گوسفند او منم قصاب در این انتظار
مینماید دیر قربانم نمیدانم چرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.