۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

از قدت امروز گلشن را صفای دیگر است
سرو موزون تو را نشو و نمای دیگر است

گرچه می‌بخشد حیات جاودانی آب خضر
لیک آب تیغ نازت را بقای دیگر است

نه به کنعان می‌کنم او را برابر نه به مصر
یوسف پر قیمت ما را بهای دیگر است

زود بر گل می‌نشیند لنگر از امداد خلق
کشتی امید ما را ناخدای دیگر است

نه به روز وصل می‌سازم نه با شام فراق
می‌توان دانست دل را مدّعای دیگر است

در دریار غم‌نصیبان نوشدارو باب نیست
زخم مژگان ‌خورده دل‌ها را دوای دیگر است

کشته تیغ دگر قصاب گشتن شرط نیست
مسلخ او بهر قربانگاه جای دیگر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.