هوش مصنوعی:
این شعر از حافظ، غزلی عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از درد عشق و هجران میگوید و تأکید میکند که عشق مانند سیلابی ویرانگر است و هیچکس از آسیب آن در امان نیست. همچنین، شاعر به عاشقی اشاره میکند که با وجود درد فراوان، به دنبال درمان نیست و در نهایت، از پادشاهی یاد میکند که همه حتی کوچکترین موجودات نیز به بزرگی او اعتراف دارند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و هجران ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.
شمارهٔ ۱۲۱
روز نوروز علاج شب هجران نکند
رفع غم، بستگیِ چاک گریبان نکند
عشق سیلاب عظیمی است مشو غافل از او
خانهای نیست که سیل آید و ویران نکند
عاشق یک جهت آن است که روزی صدبار
میرد از درد و نگاهی سوی درمان نکند
بنده پادشهی باش که بر درگه او
نیست موری که بزرگی چو سلیمان نکند
روز اول به سر زلف تو دادم دل را
تا کسی منعم از این حال پریشان نکند
قصد من کن ز نگاهی که مرا تیغ دگر
در جگر کار چو آن خنجر مژگان نکند
هیچجا بر سر راهش نرسیدی قصاب
که تو را از نگهی بیسروسامان نکند
رفع غم، بستگیِ چاک گریبان نکند
عشق سیلاب عظیمی است مشو غافل از او
خانهای نیست که سیل آید و ویران نکند
عاشق یک جهت آن است که روزی صدبار
میرد از درد و نگاهی سوی درمان نکند
بنده پادشهی باش که بر درگه او
نیست موری که بزرگی چو سلیمان نکند
روز اول به سر زلف تو دادم دل را
تا کسی منعم از این حال پریشان نکند
قصد من کن ز نگاهی که مرا تیغ دگر
در جگر کار چو آن خنجر مژگان نکند
هیچجا بر سر راهش نرسیدی قصاب
که تو را از نگهی بیسروسامان نکند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.