۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۹

خوبان چو خنده بر من بی‌تاب کرده‌اند
دردم دوا به شربت عنّاب کرده‌اند

در زیر ابرویت صف مژگان ز راه کفر
برگشته‌اند و روی به محراب کرده‌اند

فارغ نشین که آن مژه‌های بهانه‌جو
خون خورده‌اند تا دل ما آب کرده‌اند

خاکستری که مانده ز پروانه‌های شمع
روشن‌دلان بزم تو سیماب کرده‌اند

آسودگان سایه شمشیر ناز تو
از سر کشیده دست و دمی خواب کرده‌اند

گاهی شناوران امید وصال تو
بیرون سری ز روزن گرداب کرده‌اند

دیوانه‌ها که دل به هوای تو بسته‌اند
بنیاد خانه در ره سیلاب کرده‌اند

یا رب به داغ و درد جدایی شوند اسیر
آنان که منع خاطر قصاب کرده‌اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.