هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و جدایی می‌گوید و بیان می‌کند که بدون حضور معشوق، جسم و روحش تهی از زندگی و توان شده است. او از اشک‌های بی‌پایان، دل‌شکستگی و حسرت‌هایش می‌گوید و اینکه هر قدمی که برمی‌دارد، یادآور خاطرات گذشته است. شاعر تأکید می‌کند که بدون معشوق، مانند استخوان‌هایی بی‌جان مانده و روزهای جدایی برایش همچون داستانی تلخ است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و بیان احساسات پیچیده‌ای مانند فراق، دل‌شکستگی و حسرت است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۳۳

قوّتی نه در تن من نه توانی مانده بود
کافرم گر بی تو در جسمم روانی مانده بود

تا چو شاهین نظر کردی سفر از دیده‌ام
بی تو مژگانم تهی چون آشیانی مانده بود

تا به طوف مشهد از چشمم نهادی پا برون
جویبار دیده بی سرو روانی مانده بود

رو به هر منزل که می‌رفتی دل غم‌دیده‌ام
بر سر فرسنگ چون سنگ نشانی مانده بود

آرزویی بود کز شوق جمالت داشتم
بی وصالت در تنم گر نیم جانی مانده بود

بود بهر آنکه به گویم دعای دولتت
گر به کامم شام هجرانت زبانی مانده بود

در رهت منزل به منزل دیده پر حسرتم
هر قدم چون نقش پای کاروانی مانده بود

در رکابت بود صبر و عقل و هوش و جان و دل
پیکرم برجا چو مشت استخوانی مانده بود

بی تو ای خورشید عالم‌تاب آمد بر سرم
آنچه از روز جدایی داستانی مانده بود

صورت احوال قصاب از که می‌پرستی که چیست
بر سر راه فراقت ناتوانی مانده بود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.