۱۸۹ بار خوانده شده
سوختم از هجر تا جانان به فریادم رسد
ساختم با درد تا درمان به فریادم رسد
ماهیای از جور طوفان بر کنار افتادهام
میطپم در خاک تا عمان به فریادم رسد
با دل صد چاک در دنبال محمل چون جرس
سر به زانو ماندهام کافغان به فریادم رسد
بلبل نالان راه گلستان گم کردهام
کی بود کی غنچه خندان به فریادم رسد
میروم چون خاک از جا کنده پیشاپیش باد
تا کجا آن آتشین جولان به فریادم رسد
بهر مروارید رحمت زیر آبی چون صدف
میروم تا قطره نیسان به فریادم رسد
گردنم را در کمند آورده دهر کینهخواه
شهسوار عرصه میدان به فریادم رسد
چشم آن دارم که چون در حشر بردارم فغان
بیتأمل صاحب دیوان به فریادم رسد
همچو بسمل در برش قصاب را سر بر زمین
میزنم تا آنکه دارم جان به فریادم رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ساختم با درد تا درمان به فریادم رسد
ماهیای از جور طوفان بر کنار افتادهام
میطپم در خاک تا عمان به فریادم رسد
با دل صد چاک در دنبال محمل چون جرس
سر به زانو ماندهام کافغان به فریادم رسد
بلبل نالان راه گلستان گم کردهام
کی بود کی غنچه خندان به فریادم رسد
میروم چون خاک از جا کنده پیشاپیش باد
تا کجا آن آتشین جولان به فریادم رسد
بهر مروارید رحمت زیر آبی چون صدف
میروم تا قطره نیسان به فریادم رسد
گردنم را در کمند آورده دهر کینهخواه
شهسوار عرصه میدان به فریادم رسد
چشم آن دارم که چون در حشر بردارم فغان
بیتأمل صاحب دیوان به فریادم رسد
همچو بسمل در برش قصاب را سر بر زمین
میزنم تا آنکه دارم جان به فریادم رسد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.