۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۵

پس از دیدار قاصد چون فتادم دیده بر کاغذ
شد افشان بس که اشگ حسرتم پاشیده بر کاغذ

ز تنگی‌های جا دارد درون سینه از شوقش
نفس را بر دلم چون رشته پیچیده بر کاغذ

کند تا در جواب نامه‌اش حرف وفا پیدا
تهی شد از نگه بس دیده‌ام گردیده بر کاغذ

کبوتر را به پر چسبیده مکتوبش ز شیرینی
ز شوخی بس لبش بر حال من خندیده بر کاغذ

ز شرح نامه‌ام حرف محبت در میان گم شد
نگاه آن دل‌ربا می‌کرد تا دزدیده بر کاغذ

ز شوقش قاصد آتش هر قدم در زیر پا دارد
تو پنداری سپند از خال او پاشیده بر کاغذ

نباشد دور اگر چون برگ گل از یکدگر پاشد
به رنگ غنچه از بس نام او بالیده بر کاغذ

جواب نامهٔ آن شوخ را قصاب خونین دل
حنایی کرده از بس روی خود مالیده بر کاغذ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.