۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۵

آنچه ناید هرگزم از دست تدبیر است و بس
گردنم در حلقه فرمان تقدیر است و بس

بس ندارد الفتی با یکدگر آب و گلم
روز و شب ویرانه‌ام در فکر تعمیر است و بس

آنکه هرگز در میان حلقه هم‌صحبتان
کفش در پایم نسازد تنگ زنجیر است و بس

بس هدف گشتم ز هر جانب خدنگ غمزه را
قوت پرواز بالم از سر تیر است و بس

آنچه در خلوت‌سرای دوست هرشب تا سحر
روی‌گردان از دعایم گشته تأثیر است و بس

می‌رود از سر غرور جهل چون مو شد سفید
زهر را در عالم حکمت دوا شیر است و بس

برنمی‌آید ز من قصاب کاری در جهان
آنچه می‌آید ز من هر لحظه تقصیر است و بس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.