هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عمیق شاعر از زندگی و ناکامی‌هایش است. او از بی‌قراری دل، ناتوانی در رسیدن به آرزوها، و رنج‌های تحمیلی روزگار سخن می‌گوید. شاعر خود را مانند زنبوری می‌داند که در پاییز موم دارد اما از بهارش گل‌ای نچیده است. همچنین، او از عشق به عنوان تنها نور زندگی و یادگاری از خود یاد می‌کند و احساس می‌کند که مانند دانه‌ای در آسیاب زندگی، اسیر است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی، فلسفی و عاطفی موجود در شعر نیاز به درک و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. همچنین، بیان درد و رنج ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۸۵

ماییم و درد و داغ دل بی‌قرار خویش
وامانده‌ایم در همه کاری به کار خویش

چون نحل موم حاصل ما در خزان ماست
هرگز نچیده‌ایم گلی از بهار خویش

از سیلی‌ای است کز کف ایام خورده‌ایم
رنگی که داده‌ایم به روی عذار خویش

روشن ز نور عشق همین استخوان ماست
شمعی که می‌بریم برای مزار خویش

خود را چو باد بر سر هر شعله می‌زدیم
می‌داشتیم گر نفسی اختیار خویش

چون دانه خُردناشده زین کهنه آسیا
بیرون نمی‌نهیم قدم از حصار خویش

قصاب چند بیت ز ما ماند در جهان
چیزی نداشتیم جز این یادگار خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.