۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۳

ای ز رخسار تو شب سوختن آموخته شمع
به تماشای تو چون شعله برافروخته شمع

زده بر گوشه دستار چو گل شب همه شب
جلوه‌ای کز قد رعنای تو آموخته شمع

بهر عکس تو ز هم‌چشمی آیینه به بزم
به قد خویشتن از موم قبا دوخته شمع

خویشتن را زده بر آتش و افتاده ز پا
پیش روی تو چو پروانه پرسوخته شمع

جان چه باشد که در این بزم نثارت نکند
هستی خود به تمنای تو افروخته شمع

چون به شاگردیم اقرار نیارد قصای
که در این بزم ز من سوختن آموخته شمع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.