۱۷۶ بار خوانده شده
لب آن شوخ طالب علم خندان است در واقع
چو باز این غنچه شد حالم گلستان است در واقع
سخن با آنکه او با من به لفظ خویش میگوید
نمیدانم چرا عالم پریشان است در واقع
به سر دستار میپیچد و من با خویش میگفتم
که بر گرد سرش گردیدن آسان است در واقع
میان او که در دست تصور در نمیآید
چرا در دست تصویر قلمدان است در واقع
اگر صد جان ستاند در عوض بوسی دهد زان لب
بده بستان عزیز من که ارزان است در واقع
نمکپاش است لعلش در تبسم بر جراحتها
چه شورشها در این کنج نمکدان است در واقع
اگر نه روی او قصاب را نور نظر باشد
چرا چون چشم قربانگشته حیران است در واقع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چو باز این غنچه شد حالم گلستان است در واقع
سخن با آنکه او با من به لفظ خویش میگوید
نمیدانم چرا عالم پریشان است در واقع
به سر دستار میپیچد و من با خویش میگفتم
که بر گرد سرش گردیدن آسان است در واقع
میان او که در دست تصور در نمیآید
چرا در دست تصویر قلمدان است در واقع
اگر صد جان ستاند در عوض بوسی دهد زان لب
بده بستان عزیز من که ارزان است در واقع
نمکپاش است لعلش در تبسم بر جراحتها
چه شورشها در این کنج نمکدان است در واقع
اگر نه روی او قصاب را نور نظر باشد
چرا چون چشم قربانگشته حیران است در واقع
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.