۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۸

بسوز بر تن خاکی ز داغ یار چراغ
به دست خویش ببر بر سر مزار چراغ

مده ز کف دل روشن به پشت‌گرمی مهر
برای تیرگی شب نگاهدار چراغ

به خلق و چرب‌زبانی سخن دریغ مکن
که ماند از تو به یک‌سو به یادگار چراغ

دلیل تیره‌دلان شو که دستگیری غیر
چنان بود که گذاری به رهگذار چراغ

فزون ز قسمت خود از جهان مخواه ز کس
مدار بیهده در پیش چشم تار چراغ

ز تیرگی نتواند به پیش پا دیدن
اگر دهنت به دست گدا هزار چراغ

حذر ز آه پریشان‌دلان نما قصاب
منه به رهگذر بار زینهار چراغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.