۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۵

ز حرف مدعی از الفت دلدار می‌ترسم
چمن پرورده‌ام از دوری گلزار می‌ترسم

ندارم قوّت دیدار ابروی کمانش را
ز تیر غمزه آن ترک بی زنهان می‌ترسم

میان ما و بلبل در چمن فرقی که هست این است
که او از خار و من از آن گل بی‌خار می‌ترسم

به من تا گشت ظاهر کز وفا دوراند مهرویان
همه از هجر و من از روز وصل یار می‌ترسم

همه شب می‌پرم پروانه‌سان بر گرد بالایش
ولی از آرزوی حسرت دیدار می‌ترسم

نمی‌گیرم ز لعلش بوسه‌ای قصاب تا دانی
گیاه خشگم از آن آتش رخسار می‌ترسم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.