۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۶

ای شمع دل‌افروز به قربان تو گردم
ای آتش جان‌سوز به قربان تو گردم

از بس‌که تو روز از شب و شب بهتری از روز
خواهم که شب و روز به قربان تو گردم

دیشب ز نگاهی مژه‌ات زخم زد و دوخت
ای ناوک دل‌دوز به قربان تو گردم

از حرف کسان بیهده رنجیده‌ای از من
ای خوی بدآموز به قربان تو گردم

خوش تنگ کشیدی به بر آن خرمن گل را
ای جامه زردوز به قربان تو گردم

قصاب چو پروانه تو ای شوخ چو شمعی
ای شمع شب‌افروز به قربان تو گردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.