۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۰

شد گرم تمنای تو سودای نگاهم
رو داد تماشای تو ای وای نگاهم

نشکفته هنوزم مژه چون غنچه در این باغ
کز باد فنا ریخته گل‌های نگاهم

بنیاد دل غم‌زده را داده به طوفان
هر موج که برخاست ز دریای نگاهم

از ضعف برون پای ز مژگان نگذارد
خالی است به گرد نگهت جای نگاهم

از جلوه مستان قد کیست که امروز
چون شعله به رقص است سراپای نگاهم

گردد به سراغت نگه آن نوع که آیند
در حشر ملائک به تماشای نگاهم

قصاب از این حرف شدم شاد که گفتند
از قطره اشک آبله زد پای نگاهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.