۲۲۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۴

میان خوب‌رویان تا نمودند انتخاب از هم
جدا کردند رخسار تو را با آفتاب از هم

ز بس کاهید ما را درد او زین هجر، از آهی
فرو ریزد بنای هستی ما چون حباب از هم

مگر اندر بغل دارند جزو بی‌وفایی را
که آموزند دائم گل‌رخان درس کتاب از هم

دل صدپاره آتش‌نهاد خون‌چکانم را
به بزم عیش می‌گیرند خوبان چون کباب از هم

یکی از زلف پیچ و دیگری تاب از کمر دارد
نمی‌باشد پریشان‌خاطران را پیچ و تاب از هم

دل آباد اگر خواهی مکن ویران دل کس را
که می‌باشند اکثر خانه دل‌ها خراب از هم

نمی‌آیند بیرون روز حشر از عهده دل‌ها
اگر جوییم ما قصاب با خوبان حساب از هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.