۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۶

چگونه پیش تو آیم فسانه‌ای که ندارم
چطور دور تو گردم بهانه‌ای که ندارم

همیشه خاطر من جمع از فشار حوادث
چرا ز سیل گریزم ز خانه‌ای که ندارم

هنوز بیضه من بود خون که سوخته شد پر
چرا به باد دهم آشیانه‌ای که ندارم

رقیب محرم و محروم بنده پیش دو زلفت
چه دم ز عشق زنم قدر شانه‌ای که ندارم

به بزم محرم و بیگانه غیر عشق چه گویم
به جز حکایت هجران ترانه‌ای که ندارم

چو قصد خال تو کردم به دام دانه فتادم
کجا روم به جز آن دام دانه‌ای که ندارم

کجا روم من و قصاب حاجت از که بخواهم
به غیر خاک درش آستانه‌ای که ندارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.